باهم بخنديم نه به هم

ساخت وبلاگ
این وب با نام روستائی محبوب در منطقه بسیار قشنگ وبا صفا به نام اسفین فراهان میباشد تصوير بالا هم نماي امامزاده حسن الافطس(ع) ميباشد كه اين روستا را متبرك كرده ،در روزهای اول قصد داشتم که فقط از آن منطقه بنویسم پستهای بهمن واسفند ماه85 هم موید آن است ولی با پیشرفت متوجه شدم که یکنواختی خستگی می آورد به همین منظور پستها را تغییر دادم . انشا’ ا.. به تناوب در خصوص اسفین بیشتر خواهم نوشت .در بخش نظرات سعی خواهد شد بجز موارد تکراری و احیانا" موارد شخصی کلا" برای دوستان قرار داده شود انتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است باهم بخنديم نه به هم...ادامه مطلب
ما را در سایت باهم بخنديم نه به هم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esfino بازدید : 92 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 16:20

روز سه شنبه بعد از نماز صبح وقتی که وارد فضای مجازی شدم با اولین نگاهی که به صفحه اینستاگرام انداختن خبر تلخی را شوکه شدم خبر خیلی تلخ و ناراحت کننده تصویری از مرتضی اسفینی فراهانی فرزند علی را نشون میداد جوانی بسیار آرام بسیار آرام و مهربان فکر نمیکنم کسی از این جوان خاطره تلخی داشته باشه گرچه خانواده ایشان هم از همسایگان بی آزار و مهربانی هستند اما مرتضی کس دیگری بود مرگ ناگهانی مرتضی فرصت نبود و زمان اجازه نمی داد که تماس بگیرم اما دلم طاقت نیاورد همون موقع به فرستنده تصویر کسی نبود جز برادرزاده عزیز و مهربانم دوست قدیمی مرتضی یعنی مرتضی یک پیام کوچک نوشتم و پرسیدم یعنی چی صحت دارد بلافاصله پیام داد بله متاسفانه دیروز (همزمان با روز عاشورای حسینی )در منزل فرمهین در تنهایی بدرود حیات گفته است ظاهراً علی (برادرش) برای این که تنها در منزل بوده غذای نذری برده و دیده در حال استراحت است مزاحم استراحت برادرنشده و او را بیدار نکرد بلکه غذا را گذاشته و برگشته منزل وقتی می بیند تا عصری از از برادر خبری نیست، طاقت نیاورده و مجدد به ایشان سرکشی می کند که متاسفانه متوجه اتفاق تلخ می شود.روحش شاد و یادش گرامی باد با صمیم قلب این ضایعه تاسف‌بار را به خانواده محترم مشهدی علی تسلیت گفته و امیدوارم خود را شریک غم آنان می دانم امیدوارم در این غم بزرگ خداوند به آنها صبر و سلامتی عطا بفرماید + نوشته شده در  پنجشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۱ساعت 11:2&nbsp توسط محمد  |  باهم بخنديم نه به هم...ادامه مطلب
ما را در سایت باهم بخنديم نه به هم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esfino بازدید : 62 تاريخ : شنبه 9 مهر 1401 ساعت: 7:53

گویند پسری برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از فروشگاه های بزرگ که همه چیز می فروشند رفت مدیر فروشگاه به او گفت یک روز فرصت دارید تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم در پایان روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است پسر پاسخ داد که یک مشتری مدیر با ناراحتی گفت تنها یک مشتری؟ بی تجربه ترین متقاضیان کار در اینجا حداقل ۱۰ تا ۲۰ فروش در روز دارند حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است پسر گفت 134،999.5 دلار، مدیر فریاد کشید 134،999.5 دلار ؟؟ مگر چی فروختی؟؟گفت اول یه قلاب ماهیگیری فروختم بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ بعد یک چوب ماهیگیری گرافیک و به همراه یک چرخ ماهیگیری چهار بلبرینگ و پرسیدم کجا میروی ماهیگیری گفت خلیج مکزیک من هم گفتم پس قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا می توان این قایق را بکشد گفت که گفت هوندا سیویک من هم یک بلیزر دبلیو دی به او پیشنهاد دادم که او هم خرید مدیر میگه میگه اومده بود قلاب ماهیگیری بخره تو بهش قایق و بلیزر فروختی میگه نه اومده بود قرص سردرد بخره من بهش پیشنهاد کردم بره ماهیگیری برای سردرد خوبه و این سرنوشت انسان های بزرگ . + نوشته شده در  یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۱ساعت 16:27&nbsp توسط محمد  |  باهم بخنديم نه به هم...ادامه مطلب
ما را در سایت باهم بخنديم نه به هم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esfino بازدید : 136 تاريخ : شنبه 9 مهر 1401 ساعت: 7:53

دوستان کارها خیلی پیچیده شده قبلا فکر می کردم بازنشسته بشوم فرصت خواهم بیشتر بنویسم و بیشتر بخوانم در قسمت اول توفیقم کمتر شده (تا اینجای کار) در قسمت دوم شاید مقداری بیشتر شده باشد ولی هدف  دست نیافته است .داستانی خواندم  که زیبا بود با توجه به شرایط جامعه امیدوارم مفید باشد بدون هیچ تغییری منتشر می کنم :️«داستانی زیبا، شنیدنی و بیدار کننده در سالنِ انتظارِ فرودگاه جده در حال برگشت به ایران، دو حاجی ایرانی با یکدیگر آشنا شدند و قرار شد برای پُر کردنِ زمانِ تاخیر پروازِ هواپیما داستانِ حجِ شان را برای همدیگر تعریف نمایند.حاجی اولی: بنده پیمانکارِ ساختمان هستم الحمدلله دهمین بار است که فریضه حج را بجا می آورم.حاجی دومی: از خداوند برای شما حجِ مقبول و سعی مشکور مسئلت دارم. بنده دکتر سعید ، پزشکِ متخصص هستم و در یکی از بیمارستان های خصوصی کار می کنم.بعدِ سی سال کار در یکی از بیمارستان های خصوصی توانستم هزینه حج را پس انداز کنم، اما روزی که برای دریافتِ  پس اندازم به بخش مالی مراجعه کردم ،همانجا با مادرِ یکی از بیمارانم که فرزند معلولی دارد برخوردم، بعد از احوال پرسی مختصر متوجه شدم که خانم بسیار غمگین و پریشان است و دلیلِ ناراحتی ایشان این بود که به خاطر اخراجِ شوهرش از کار ، دیگر توانایی پرداختِ هزینه ی معالجه ی فرزند معلول شان را در بیمارستان خصوصی ندارند. پیشِ مدیرِ بیمارستان رفتم  و ازش خواهش نمودم تا ادامه درمانِ آن  طفلِ مریض به حساب بیمارستان صورت گیرد، اما مدیرِ بیمارستان به تقاضای من جواب رد داد و گفت : این جا بیمارستانِ خصوصی ست، نه  بنیاد خیریه.با نا امیدی تمام از پیشِ مدیرِ بیمارستان خارج شدم و در حالی که دلم بحا باهم بخنديم نه به هم...ادامه مطلب
ما را در سایت باهم بخنديم نه به هم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esfino بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 10 خرداد 1401 ساعت: 8:57

دوستان کارها خیلی پیچیده شده قبلا فکر می کردم بازنشسته بشوم فرصت خواهم بیشتر بنویسم و بیشتر بخوانم در قسمت اول توفیقم کمتر شده (تا اینجای کار) در قسمت دوم شاید مقداری بیشتر شده باشد ولی هدف  دست نیافته است .داستانی خواندم  که زیبا بود با توجه به شرایط جامعه امیدوارم مفید باشد بدون هیچ تغیی باهم بخنديم نه به هم...ادامه مطلب
ما را در سایت باهم بخنديم نه به هم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esfino بازدید : 108 تاريخ : پنجشنبه 1 ارديبهشت 1401 ساعت: 2:28

دوستان کارها خیلی پیچیده شده قبلا فکر می کردم بازنشسته بشوم فرصت خواهم بیشتر بنویسم و بیشتر بخوانم در قسمت اول توفیقم کمتر شده (تا اینجای کار) در قسمت دوم شاید مقداری بیشتر شده باشد ولی هدف  دست نیافته است .داستانی خواندم  که زیبا بود با توجه به شرایط جامعه امیدوارم مفید باشد بدون هیچ تغیی باهم بخنديم نه به هم...ادامه مطلب
ما را در سایت باهم بخنديم نه به هم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esfino بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 11 اسفند 1400 ساعت: 12:24

یلدای 99 باهم بخنديم نه به هم...ادامه مطلب
ما را در سایت باهم بخنديم نه به هم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esfino بازدید : 150 تاريخ : چهارشنبه 11 اسفند 1400 ساعت: 12:24

دوستان کارها خیلی پیچیده شده قبلا فکر می کردم بازنشسته بشوم فرصت خواهم بیشتر بنویسم و بیشتر بخوانم در قسمت اول توفیقم کمتر شده (تا اینجای کار) در قسمت دوم شاید مقداری بیشتر شده باشد ولی هدف  دست باهم بخنديم نه به هم...ادامه مطلب
ما را در سایت باهم بخنديم نه به هم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esfino بازدید : 145 تاريخ : پنجشنبه 28 مرداد 1400 ساعت: 9:23

قبل از ماه رجب قصد داشتم مطلبی برای اینجا بنویسم خیلی دلم تنگ شده بود چند تا از دوستان هم که گه گاهی به اینجا سر می زنند گلایه داشتن که خیلی تنبل شده ای می گفتم نه کسی سر نمی زند و نمی خواند برای چه ب باهم بخنديم نه به هم...ادامه مطلب
ما را در سایت باهم بخنديم نه به هم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esfino بازدید : 177 تاريخ : جمعه 5 ارديبهشت 1399 ساعت: 14:16

: یک ضرب المثل, اسپانیايی ميگه:برای پختن یک املت  خوشمزه، حداقل باید یک تخم‌ مرغ  شکست؛یعنی برای بدست آوردن هر چيزی، بايد هزينه‌ای پرداخت كرد!اين هزينه گاهی زمان شماست، گاهی پول  شماست، گاهی گذشتن از خ باهم بخنديم نه به هم...ادامه مطلب
ما را در سایت باهم بخنديم نه به هم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esfino بازدید : 186 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:30