گویند پسری برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از فروشگاه
های بزرگ که همه چیز می فروشند رفت مدیر فروشگاه به او گفت یک روز فرصت دارید تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم در پایان روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است پسر پاسخ داد که یک مشتری مدیر با ناراحتی گفت تنها یک مشتری؟ بی تجربه ترین متقاضیان کار در اینجا حداقل ۱۰ تا ۲۰ فروش در روز دارند حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است پسر گفت 134،999.5 دلار، مدیر فریاد کشید 134،999.5 دلار ؟؟ مگر چی فروختی؟؟گفت اول یه قلاب ماهیگیری فروختم بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ بعد یک چوب ماهیگیری گرافیک و به همراه یک چرخ ماهیگیری چهار بلبرینگ و پرسیدم کجا میروی ماهیگیری گفت خلیج مکزیک من هم گفتم پس قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا می توان این قایق را بکشد گفت که گفت هوندا سیویک من هم یک بلیزر دبلیو دی به او پیشنهاد دادم که او هم خرید مدیر میگه میگه اومده بود قلاب ماهیگیری بخره تو بهش قایق و بلیزر فروختی میگه نه اومده بود قرص سردرد بخره من بهش پیشنهاد کردم بره ماهیگیری برای سردرد خوبه و این سرنوشت
انسان های بزرگ . + نوشته شده در یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۱ساعت 16:27  توسط محمد | باهم بخنديم نه به هم...
ادامه مطلبما را در سایت باهم بخنديم نه به هم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : esfino بازدید : 136 تاريخ : شنبه 9 مهر 1401 ساعت: 7:53